برترین مطالب وبلاگ
- ميخوام برم كوه ... كدوم كوه؟ همون كوهي كه ....
- تلویزیون سياه سفيد محله ما ...!
- عروس تعریفی گوزو از کار دراومد!
- اقاجان گه کاری رو نمیشه ماست مالی کرد!
- افغان ها انسانهایی خون گرم و مهمان نواز هستند.
- سفارت ایران در دوبی و پیشنهاد توکل به خدا...!
- خَره تو کی مِخی کاسب بری!
- اداره گذرنامه و کنیز حاج باقر ...!
- مشهد و شب های چراغ برات ...!
- عَلاف نکن مِردُمه عِشقی!
بایگانی
برترین عکس های فیلکر
امار بازدید کننده ها
- 229٬505 نفر
بایگانی ماهانه: ژانویه 2008
پولش مَطرح نیس دِداش فقط نِوارش باحال بشه !
ـــ دِداش نِوار سینه زنی دِری … نِوار نه سی دیشه ماخام ! ـــ سی دی کی ره مِخی دِداش ! واعظی خوبه ؟ ـــ واعظی کیه بابا ! نِگا دِداش راستش ما بچه های قِله اّبکویم ! ای بچه … ادامهی خواندن
بره خودما گریه کن ننه !
ــ نِنه چره گریه مُکُنی ؟ ــ بره امام حسین نِنه جان ! بره مظلومیتش ! فردا حُسین ره موکوشَن نِنه ! ای الهی قربونِ لب تشنَت بُرم اقا جان ! ــ ای بابا …… نِنه جان ما خودما هَم گاز نِدرم … … ادامهی خواندن
کی گفته امام حسین فقط مال شماهاست ؟
کی گفته امام حسین فقط مال شماست ؟ اگه همه چی رو از ما گرفتین امام حسین رو که نمیتونین بگیرین ! اقا من دوست دارم موهام رو ژل بزنم سیخ سیخ کنم برم عزاداری …! حرفیه ؟ چرا شما … ادامهی خواندن
اینو گفتم که نگی نگفتی اقا … !
اقا اینروزا بیشتر از اینکه دلمون با تو باشه ظاهرمون با تویه اقا ! پشت شیشه ماشینمون با رنگ قرمز نوشتیم یا حسین قربون لب تشنه ات برم ! دورو برش هم رنگ قرمز پاش پاش کردیم که دل بیشتر کباب بشه … ادامهی خواندن
جماعت سورچی و اداب نذری گرفتن در محرم !
روز تاسوعا و عاشورا توی مشهد نذری و خیرات فراوونه ! اگه محرم توی تابستون باشه بساط انواع شربت برپاست ! از زعفرونی بگیر تا شربت بیدمشک و خاکشیر و گلاب … جدیدا هم از این سن ایچ ها و پودر … ادامهی خواندن
قورباغه و مار … !
عملیات کربلای پنج پای فرمانده گروهانمون ترکش خورد … به پشت خط که انتقالش دادن پای راستش رو از بالای زانو قطع کردن ! خیلی حالم گرفته شد … روحیه مو از دست دادم … میترسیدم ! خدا وکیلی اونقدر … ادامهی خواندن
شراب ناب و نماز شب !
گردان ما یک گردان زرهی عملیاتی متعلق به سپاه بود …یعنی وظیفه خط نگهداری نداشت ! هر کجای مرز که میخواست عملیات بشه تانک ها رو سوار کمر شکن میکردیم و یا علی ! عملیات هم که تموم میشد خط رو … ادامهی خواندن
غار رستم … !
شب که میشد اتش خمپاره دشمن همه رو کلافه میکرد ! نفر بر زرهی رو زده بودیم بغل دیواره یک تپه سنگی و چهار نفری توش میخوابیدیم … یکی از سربازای جیرفتی اسمش رستم بود و بر عکس اسمش خیلی ترسو ! هرخمپاره که صداش میومد چشماش … ادامهی خواندن
غم نون ….غصه خرجی !
تمام سرمایه پیرمرد داخل یه جعبه کوچک بود ! چند بسته سیگار و کبریت و فال حافظ … جلو رفتم و بهش گفتم عمو جان یه فال بده ببینم … فال رو که گرفتم ازش پرسیدم چند سالته عمو … ادامهی خواندن