تو محل کارم بودم یه دفه دیدم اونطرف خیابون شلوغه ! مردم راه افتادن دنبال یه بنده خدایی که شلوار ورزشی پاش بود و هر لحظه جمعیت بیشتر میشد ! منم که سرم درد میکنه برای فضولی … جلوتر که رفتم دیدم عرفان اولروم بازیکن سیاه پوست ابومسلمه که با یه ساک ورزشی روی دوشش نمیدونم اونجا چیکار میکرد ؟…. اونم با لباس ورزشی!
بچه های قله ابکوه جمع شده بودن دنبالش و هی هرهر و کرکر میخندیدن و هی میگفتن : دَمِت گرم دِداش … خوب گل مِزنی ها ! ای وَل دِداش اولدروُم خودما ! یکی از اونایی که دنبالش بود دستش رو گرفت و گفت : جان مادرت واستا ای رفیقما بره دوربین عکاسیمه از خانه بیاره سه چار تا عکس مَشدی با هم یادگاری بیگیرم دِداش عرفان …! یکی دیگه بزور میخواست ببردش توی مسجد و میگفت : بیا دِداش تو مِسچد قِله نماز باخان تا همه بفهمن مسلمون رفتی ! عرفان که درست متوجه نمیشد چی میگن تمام سعیش این بود که هم خونسرد باشه و بخنده و هم خودش رو از شر اون جماعت نجات بده …! سه چهار نفر هم موبایلشون رو در اوردن و شروع کردن به فیلم برداری …. حالا دیگه هر کسی یه جوری خودش رو به اولروم اویزون میکرد تا باهاش عکس یادگاری بگیره ! یه نفر که تازه اومده بود از بقیه پرسید ای سیاه زنگیه کیه ؟ زیدی جواب داد : کُسخُل عُرفان اولدرونه دیگه … همو که خواهر پر……….. ایید با گلاش ؟ هت تلیک کرد !
دوسه نفر هم اویزون شده بودن و هی فرت و فرت ماچش میکردن ! بنده خدا سعی میکرد بخنده اما حالا دیگه خنده اش بیشتر شبیه گریه شده بود و کم مونده بود اشکش در بیاد …! چند تا از این بچه ها هم هی بند ساکش رو میگرفتن میکشیدن … ! یکی ازی جاهلای قله امد جلوش گفت : دِداش تو مایه داری که پس کو ونزت ( بنزت ) ؟ چند میلون گیریفتی قراداد ره بَستی ؟ جون دِداش اگه رارنده ( راننده ) خواستی ما در خِذمتم ها ! ابلفضی پایه یک دِرُم ! بچه ها بهم مِگن جوات درایور !
عرفان بنده خدا نمیدونست به حرفای این گوش کنه … مواظب ساکش باشه یا با اون چند نفر عکس بگیره ! یکی دوبار عصبانی شد اما زود به خودش مسلط شد …! تو این شلوغی ازش پرسیدم کجا میخواد بره و سریع یه ماشین دربست گرفتم به راننده اش گفتم این بنده خدا رو ببر میدون تختی ! راننده یه نگاهی به جمعیت کرد یه نگاهی به عرفان گفت : دیوانه نبشه ای بابا ؟ گفتم بابا دیوانه کجا بوده ؟ گفت : پس ای جمعیت بره چی دنبالش را افتادن ؟ گفتم : بابا این عرفان اولرومه …! بازیکن ابومسلم ! گفت : همو که به پرسپولیس گل زد ؟ گفتم : ای قربون دهنت خودشه ! گفت : عمرا ببرمش خ…. ته ره ! بگو پیاده بره پاهاش وابره ! سرش رو هم از شیشه ماشین در اورد یه فحش ناموسی داد و گازش رو گرفت و رفت ! ماشین دوم هر جور بود عرفان رو سوار کردیم و از مهلکه نجاتش دادیم … طفلک فک کنم کلاش بیفته قله ابکوه نیاد اینورا !
سلام .خسته نباشید.
زیبا وبا احساس مینویسید.فقط بعضی وقتها از حالت طنز خارج و به توهین شبیه میشه.مفهموم زیبایی داره.(خوجه ممدو خروس چهل تاج )نمونه زیبایی بود .اگر در متنهای مذهبی یکم بیشتر احتیاط کنید بهتره.بازم ممنون
ای ول همو که خاهر پرسپ… گای…
کار خوبی کرد گای…
چرا این اتفاقا تو قلعه آبکو ه می فته؟!
درود!
اینجانب وبلاگ شما را لینکیده است
موفق باشید.
http://1yas.wordpress.com
این قلعه آبکوه هم محله خطرناکیه.خوب بوده خشتکش ر نکشیدن پایین!
يره خيلي باحال نويشتي. باز شانس آورده قله ساختمون و ممد آباد آفتابي نرفته. ولي جون دداش مو بيشتر دلم بري بچه هاي قله موسوزه
اولن که من پرسپولیسم و عرفان را هم دوست دارم 🙂
دومن خیلی مخلصیم
سومن آقا فکر کن من دارم میمرم می خوام وصیت کنم پیشت، آخه میشه اینجا؟
…………………………………….
چاکرم داداش
ما حالا ها کار داریم با شما … هستیم در خدمتتون !
یه کم رخصت 🙂
چه کسی!!! تو چه محله ای !!!
تقصر خودش است که خواسته تنها باشه و استراحت کنه و شهر رو بگرده !!!
چه معنی داره ؟!!! 😉
جریان نو تلخ نوشته چیه ؟!! چرا نو ؟
…………………………………………………….
( نو ) در کار نیست … اون نو مال نوشته هستش !
مسلمونیه و هزار تا دردسر
فکر کنم این رو باید تو قند نوشته ها می نوشتی!
……………………………………
اگه قیافه عرفان رو میدیدی نظرت بر میگشت …!
ای دهنت ره…
آخرش با ای کارات ما ره کسخول مکنی وخزم ببییم ایران خدم ره به گا بدوم بجا قله سر از کوسنگی در بیرم.
اقد خندیدم که نزدیک بود بشاشم بخودوم…
دم او رانندیم گرم به ای مگن پرسپولیسی…
مواظب هم باش که استقلالیا اینجه چق و پق نکنن که شر مکنم…
خدا سایت ره از سر زن و بچت کم نکنه که دل ما ره شاد مکنی…
هر چه … بیشتر یا نیش حرفات ره نمیگیرن که اویم به لند ابول…
……………………………………………………………..
مو مترسم بجای قله سر از وکیل اباد در بیاری یره !
جون دداش مدنی مو بره چی اینجه ره را انداختم خدا وکیلی … حرضت عباسی بره اونایی که نیستن ایران … دلشا لک زده بره مشد !
مو درد غریبی کیشیدم دداش … مدنم بد دردیه … تو غربت اگه یک مشدی ره بیبینی که مگه مو ! دلت مخه بغلش کنی !
مو مفهمم غربت ینی چی دداش ! حرف مارم هر کی فهمید یا علی … هر کی هم نفهمید بازم یا علی !
با حال بود به سایت ما هم سر بزن و تبلیغ کن
مخاستم جیفاب نظر اول ره بدم به احترام دیداشما غلاف کردم…
…………………………………………………….
ای ول دداش ..
hi, I like your stories and I read them all. Good Luck. Kako from Canada
…………………………
اینا داستان نیست کاکو جان … همش حقیقته !
بابا تویم دوزریت کجه…
اصن نمدنی او خبابون کوسنگی چجور جای خطرناکیه…
اولش که جاییه که ملا های خلاف ره مگیرن…(دادگاه ویژه روحانیت)
یک کم مری بالاتر مرسی به دادگاه انقلاب…
وازم مزی بالاتز مرسی به ادره…(مترسم اسمش ره بگم)
تزش از همه اینا سالم رد ری مرسی به پاتوق جاهلای کوسنگی…
اما کارت درسته برار…
مرد بیس از هفتاد کیلو وزنش پینجاه کیلوش خیه بشه…
بینویس که خوب منویسی…
اما یک سوال:
چره خیال ای فنچ منچا ره راحت نمکنی بزشا بگو صاحبدره دگه…
علی یارت…
…………………………………………………………..
تو چیجوری ایجور قشنگ ادرساره بلدب اووخ مگی مو به غربتم … نکنه یره اطلاعاتی بشی تو ؟
حق نگهدارت 🙂
I know man, that’s why you call them Talkh-Stories. I missed Mashhad, specailly the long street from MalekAbad to TaghiAbad (Zist Khavar square I mean)…..Cheers, Kako
رستی بوگو ببینم: آتی لا الدی با؟
سلام لوتي.اي يره عرفان چه جراتي كرده رفته قلعه آبكوه.ارذل و اوباش اونجا شهرت جهاني دارند.
راستي نمدنم توي آمارگيرم از طرف شما بازديد كننده زياد دارم.اگه خودتان هستن و يا دوستاتان بايد بگم كه سايت بلاگر فعلا يك جورايي فيلتره و نميشه پست بزني و اگه ك..ون گشادي به اينجانب نسبت داده بشه ما قويا رد مكنم .
فعلا هم برگشتم بلاگفا وب اوليم.همين .ما اگه يك راهي برم تا آخرش هستم.
فشار خون و گشادي ك..ن هم ندارم.همين.
ما چاكر دداش مسعود هم هستيم دربست.زت زياد.عقده دلم رو نمدنم چرا اينجا خالي كِردُم؟؟؟؟!!!!
…………………………….
مخلص اقا … لوتی انترش مرده فعلا عزاداره دداش »)
دداشی تو که خانتا میتی زاده یه … قله آبکو چکار مکردی …
……………………………..
شیطون تو از کجا مدنی 🙂
یره چرا ای عسک سر وبلاگ ر عوض نمکنی … اوجوری خیلی حالش بیشتر بود … ها به مولا …
راستی اولین پست وردپرسی م ر زدم …
سر نزدی هم نزدی … ولی نظر یادت نره … d;
/…………………………………………….
کو ادرست پس ؟
wow انگار بالاترینیا می تونن دعوت نامه بدن … میشه ازت بخوام یه دعوت نومچه هم به ما بدی … الهی خیر از جوونیت ببینی مادر !!!
……………………………
مو هنوز بیخبرم … چره نشه دداش ؟
دداش مو يك سوالي درم درباره موسي كو تقي كدو يكي درسته مگه
موسي – كو تقي؟ يا موسي كو؟ تقي
……………………….
همو اولیه دداش … البت روایت درم که دومیه ولی شما باور نکن …
یره جا قحط بود ای دیوِِِنه رفته قله آبکوه! نمه گه جواد سبزی بیه حالی بهش بده؟
اظلاعات که جای خود مو ایجا از ح.د یم مترسم…
…………………………………….
یره تو خنه زندگی ندری از خودت ؟
تویم مثه مو ترسویی پس ها ؟ 🙂
از ما نترس که پشم و پیل نمانده دگه برار…
……………………………….
رخته همه ها ؟ 🙂
ها ها ها ها :)))))))))
چه قدر من گیجم 😀
jevad.wordpress.com
ایم آدرس … مدنی مو یه کم زیادی نا بلدوم … ایشالا به کمک شماها درست مره …
……………………………………………………………….
ها …درست مره 🙂
درود!
با پست جدید به روزم.
بیا ببین.
http://1yas.wordpress.com
بدرود…
سلام دداش.
باحال بود.
سلام مشهدي جان منم يه عضو تازه وارد بالاترينم . هنوز نميدونم چطور بايد کار کرد . بخصوص که اگه لينکي که قرار ميدم به صفحه اول نياد همون 100 تايي هم که دارم مثل سهميه بنزين ميسوزه و تمام . راهنمايي کن لطفا
……………………………………..
سلام
اگه لینکتون هم صفحه اول نیاد اشکالی نداره … فقط اگه لینکتون اینقدر بد باشه که 5 تا منفی بگیره و حذف بشه 5 امتیاز هم کسر میشه … ولی شما با رای دادن و نظر گذاشتن میتونید همون 100 تا رو به مرور بیشتر کنیید
زیبا نوشتی داداش…
مو لینکتو دادم یه بچه مشهدی …گفتم ای قشنگ می نویسه اما یه ذره بی ادب هم هست(منظورم نوشته های بی ادبی)…حلال کن داداش…
دوست داشتی به ما هم سر بزن…
درود!
وبلاگ «رپ یاس» آپدیت شد.
بیا ببین.
در ضمن یادم رفت بگم موفق باشید.
بدرود…
http://1yas.wordpress.com
آقا سلامٌ عليكم
امروز خيلي زياد به ياد رفيق قديمي وبلاگ نويس بودم
خلاصه اينكه هم خوجه ممدو خوندم و هم اين عرفان
رو حكايت خروس چهل تاج ، جون داداش كلي خنديدم( البته صد پله بدتر از تلخ خنده .. در حد زهر خنده)
ياد يه تيكه از اون شعرايي كه گفته بودم افتادم
لحظه ي خواب زمستانی ما
آب را گل کردند
بی نوا ماهی آن دزدیند
خانه ي من اینجا
همه فصلش پاییز
همه روزش تاریک
وارثان مهتاب…!
نور از خانه ي من دزدیدند
و يا همون عبارت واضح تر خودت: ماتحت همگي چرب شد!!
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاتة
…………………………………………
سلام داداش
ما باید هربار برای دیدن روی ماهت نذرو نیاز کنیم تا اجابت بشه داداش ؟
هنوز ننشستی زمین ؟
مارو بی خبر نذاری از خودت با مرام …والسلام
مشهد شهر خاطره هاي من است نمي شود كه بيايم اينجا و بي سلام بگذرم.
………………………………………………………..
سلام مسیح
یادم نمیره یه موقع هایی فک میکردم مسیح علی نژاد یه مرده که مطلب مینویسه ! اون موقع یه وبلاگ دیگه داشتم اومدم وبلاگت و اقا خطابت کردم 🙂
وقتی توی وبلاگم تذکر دادی که اقا نیستی عرق کردم …. پیش میاد دیگه 🙂
به هر حال دیدن کامنتت باعث خوشحالی بسیار شد مسیح عزیز ..
سلام
حال شما خوبه؟
میدونم پر روییه اما کامنت شما رو که برای مطلب دیکتاتورای کوچک گذاشته بودی دنبال کردم تا به این جارسیدم اگه براتون امکان داره من یک دعوت نامه برای عضویت در بالاترین می خوام
به هر حال ممنون
…………………………………..
سلام
ارسال شد …
خواهش میکنم 🙂
عجب خفنه محلتون .. بگو کجاست رد نریم یره…
خروسه با حال بود … مرسی
یره گه
تا کی بیس تو خماری بمنم؟
بینویس دگه…گی….دیما…
کلاس مذری؟
…………………………
ما خودمان پوشت میز نشینم دداش …کلاس چیه ؟
salam to kheili ruhe por zoghi dari
vaghti matalebe to ro mikhunam yade sohbataye baba mioftam ke dar morede enghelab chiz mige va una ro naghd mikone
un har ruz dar morede siasat tahghigh mikone va matlab save mikone
edame pesar inam ke injuri mellat nadid padid bazi dar miaran takhsir az
khodeshun nist dige system una ro intor bar avorde