چرا هیچ کس اشکای منو نمیبینه پس ؟

 وقتی من گریه میکنم مامانی جونم بهم میگه : کوفت ! چه مرگته باز ! خفه میشی یا بیام خفت کنم ! اما وقتی این نی نی بی ادب عر میزنه مامانی صداشو نازک میکنه هی بهش میگه :چیه الهی قربونت بشم ! چیه الهی فدات بشم ! چیه الهی دورت بگردم !

ظهرا میرم صورتم رو با صابون میشورم که صورتم بوی خوب بده … موهامو شونه میکنم … گل سر قشنگمو میزنم !…. تا که بابا جونم از سرکارمیاد لبخند میزنم میرم جلو … اما ….اما اون اصن منو نمیبینه که چه خوشگل شدم …! زود میره پهلوی نی نی بی ادب اون رو بوس میکنه …اصلا بهم نمیگه چه خوشگل شدی دخترم ! اصلا بوسم نمیکنه ببینه صورتم بوی خوب میده ! منم میرم بغض میکنم میشینم یه گوشه !

چرا هیچ کس اشکای منو نمیبینه پس؟ چرا دیگه هیچ کس بهم نمیگه قربونت برم فدات بشم ؟ چرا دیگه هیچ کس نمیگه چقده بوسات شیرینه ؟ از وقتی این نی نی کوچیکه بی ادب اومده همه اونو بوس میکنن ! همه فدای اون میشن ! بخدا من از اون خوشگل ترم ! تازه جیشمم تو دسشویی میکنم نه مثه نی نی بی ادبمون تو پوشکش !

 یه بار دور گلوی نی نیمون کثیف بود میخواستم پاکش کنم مامانی اومد زد رو دستم … بهم گفت چرا گلوی نی نی رو فشار میدی ؟ بهش گفتم : مامانی بخدا من فشار ندادم … اشغال بود میخواستم پاکش کنم … باور نکرد که ! گفت : غلط کردی …شبم به بابام گفت ! بابامم بهم اخم کرد منم زود رفتم تو اتاق خوابیدم رو تختم یواش یواش گریه کردم … فقط خدا میدونه که من گلوی نی نیمون رو فشار ندادم … هیشکی دیگه نمیدونه …هیشکی !

باز خوبه این نی نیمون زشته … اگه خوشگل بود حتما منو از خونه بیرون میکردن !بعضی وقتا با خودم میگم برم بچه یه مامان بابای دیگه بشم ! اما میترسم یه مامان بابای دیگه هم یه نی نی کوچولوی زشت بیارن اونوخ اونا هم بازهی فدای اون بشن … باز هی قربون اون برن ! چیکار کنم اونوخ من ؟