تنور سرد انتخابات و حسرت نان گرم !

اقا شما چرا رای میدی ؟ انشالله امسال هم رای میدهیم تا مشت محکمی بر دهان ایادی استکبار و امریکای جهانخوار بزنیم و به دنیا نشان بدهیم که به کوری چشم دشمنان …..ور ور ور ور ………………………………………!

 سی ساله داریم مشت محکم میزنیم تو دهن امریکا و ایادی …! پس این فک لعنتی چرا نیومد پایین …؟ سی ساله حنجره مون خروسک گرفت بس که داد کشیدیم مرگ بر امریکا ؟ سی ساله هی رفتیم رای دادیم هی شرق مهر خورد روی شناسناممون چرا وضعمون بهتر نشد پس ؟ هی اصولگرا اومد سر کار بارش رو بست رفت هی اصلاح طلب اومد سر کار بارش رو بست رفت ! هی بازی دادن و هی بازی خوردیم ! هی بازی خوردیم و هی خندیدن بهمون !

باز دوباره یه انتخابات دیگه …. ! نشون دادن مردم شناسنامه به دست توی صف های طویل …! باز دوباره تمدید ساعت رای دادن بخاطر صف های انچنانی مردم که هنوز موفق نشدن رای بدن … ! دوباره کم اوردن برگه های رای در چند استان کشور ….! دوباره استقبال بی نظیر …! اهنگ های حماسی و خلق حماسه ای دیگر…! دوباره مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی و دوباره چهار سال دیگه بدبختی ! دیگه برای من فرقی نمیکنه کی انتخاب بشه و کی نشه … ! از این تنور یخ کرده انتخابات هیچ نان گرمی بیرون نمیاد ! دیگه خسته شدم از اینهمه دروغ ! از اینهمه تکرار …!دلم هوای تازه میخواد ! دارم خفه میشم بخدا !

این نوشته در جامعه ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

25 پاسخ برای تنور سرد انتخابات و حسرت نان گرم !

  1. sade :گفت

    شما روی یک دایره ایستاده اید! حرکت میکنید و تصمیم دارید به انتها برسید. موفق باشید و هرگاه به انتها رسیدید به ما هم خبر دهید!!

  2. هومن :گفت

    حرف دل میزنی شاتوت جان. درود بر تو

  3. هومن :گفت

    حرف دل میزنی شاتوت جان. درود بر تو

  4. سيروس :گفت

    مسعود جان ايران تنها كشور دنياست كه طف امريكاست و زير بار امريكا نرفته البته به نظر من فكر مي كنم اين همون مشت باشه

    .
    راستي مرسي اومدي تولد
    از خيلي از بچه ها ناراحتم دوست دارم بهشون بگم نامردا
    🙂

  5. myminimals :گفت

    خریت نه علف خورد است و بس!

  6. sara :گفت

    درد من زیستن در برکه کوچک آب نیست , درد من زیستن در میان ماهیانی است که دریا را نمیشناسند

  7. ستاره :گفت

    این حرف دل همه ماست . درود بر تو

  8. يكي :گفت

    حالا راي نديم خوبه؟ وضع شما از اين بهتر ميشه؟!
    با دست خودمون آب بريزيم تو آسياب دشمن يعني؟! واقعا كه!!

  9. اردلان. :گفت

    مسعود جان با درودی دوباره به تو خستگی ناپذیر گرامی.
    این یک نمونه گویا از ثمره پر شکوه انقلابیون و سینه چاکان عزیز انتخابات در طول سی سال گذشته است و قضاوت آنرا به صداقت کسانی که به انسانیت باور مندند,

    جهنمی که رژیم اسلامی به مردم ایران تحمیل کرده است,

    دست نوشته های یک کارمند سازمان ملل در مشهد,

    بالای سر در ساختمان محل کار ما تابلوی ””UN”” نصب شده بود. بعنوان مأمور سازمان ملل در شناخت و تشخيص پناهندگان واقعی تحت کنوانسيون ۱۹۵۱ به مشهد رفته بودم . طبيعی است که اسم ””UN”” و سازمان ملل خيلی دهن پر کن است. خيلی ها فکر می کردند ما آنجا نشسته ايم تا صلح جهانی را تأمين کنيم. از بيرون، همه فکر می کردند داخل آن ساختمان چه خبر است. اين که هزاران افغانی به زحمت از کله سحر می آيند و صف می کشند تا بعد از سه روز بتوانند نوبت بگيرند و به داخل بيايند نيز مضاف بر آن شده بود افغانها فکر می کردند بعد از داخل شدن پذيرايی مفصلی می شوند و از آنها پرسيده می شود چه مشکلی دارند حتما بعدش می آیند و از هزار مشکل خود در ايران صحبت می کنند و بعد از آنها پرسیده می شود که کجای دنيا می خواهند بروند حتما آنها می گويند ژنو .بعد ما دست می زنيم و يک خدمتکار با سينی وارد می شود که داخل سينی يک بليط لوفت هانزا به مقصد ژنو گذاشته شده است .

    همکارها و دوست های وزارت کشور هم آنجا بودند. به ما به چشم خائنين وطن فروش نگاه می کردند که می خواهند کشور را ايران افغانی کنند. طبق قوانين کنوانسيون ۱۹۵۱ کسانی که می خواهند ادعای پناهندگی کنند حتماً بايد در کشوری خارج از محل زندگی خود اين درخواست را بدهند و بسيار طبيعی است که هيچ ايرانی در داخل خاک ايران نميتواند به دفتر UNHCR مراجعه کند و تقاضای پناهندگی بدهد. يک روز صبح زود که رفته بودم صلح جهانی را تأمين کنم متوجه شدم کسی که به داخل اتاق مصاحبه آمده يک دختر جوان است که با چادر روی خود را سخت گرفته و سر خود را به زير انداخته است. خيلی از زنان افغانی وقتی به داخل می آمدند، به همين حال می آمدند و می پرسيدند کدام يک از ما مأمور سازمان ملل است. به مأمورين وزارت کشور اعتماد نداشند. از همکارم خواستم بيرون برود .

    برايش توضيح دادم که هرگونه اطلاعی که او به ما بدهد کاملاً محفوظ می ماند و در پرونده های سازمان ملل ضبط شده و بدون اجازه او هيچ استفاده ای از آن نمی شود. با متانت و آرامش و با احترام کامل از او خواستم حداقل صورتش را نشانم بدهد. خيلی راحت چادر را از سرش برداشت. روسری سرش بود. خيلی جوان بود ولی دور چشمانش کبودی می زد و رنگ زرد چهره اش را گرفته بود. به امتحانی ها نمی خورد. حدس زدم بايد از فارس های کابل باشد. اسمش را پرسيدم. اگر شروع به صحبت می کرد می توانستم بفهمم اهل کجای افغانستان است ولی آرام و شمرده گفت: من کمک می خواهم. فارسی خودمان را خالص صحبت می کرد. پرسيدم شما افغانی هستيد؟ گفت: نه. گفتم: ما فقط برای افغانی ها فعاليت می کنيم. بفرماييد که اهل کدام کشور هستيد؟ گفت: ايران. مشهد. گفتم: متأسفم. لطفاً تشريف ببريد. قبلاً هم چنين اتفاقی افتاده بود. ايرانی هايی که فکر می کردند مأمورين سازمان ملل، کبوترهای صلح هستند که هر کدام يک برگ زيتون بر منقار دارند، می آمدند و از حقوق بشر و غيره شکايت می کردند. کلی طو ل می کشيد تا به آنها بفهمانيم سازمان ملل آژانس های مختلف دارد و ما مأمورين کميساريای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان هستيم و آنها دست آخر بلند مي شدند و با فحش و ناسزا آنجا را ترك مي كردند . با صدايي گرفته گفت : من كمك مي خواهم . با خود گفتم باز اين سناريو قرار است تكرار شود . به صندلي تكيه دادم و اجازه دادم مشكلش را بگويد . مي گفت و من توضيح مي دادم و او مي رفت . مثل روزهاي ديگر . گفت : من مي خواهم مرا از دست شوهرم نجات بدهيد . با لحن تمسخر آميز گفتم : خوب به دادگاه خانواده برويد و درخواست كمك كنيد . گفت : شوهرم افغاني است . شروع شد . باز هم يك بدبخت ديگر .

    دختران ايراني فقير و بيچاره اي كه در ازاي پرداخت پول به افغاني ها فروخته مي شدند تا مرد افغانی بتواند كارت اقامت بگيرد . رويه اشتباه وزارت كشور . ازدواج شرعي و غير رسمي . چون افغاني ها نمي توانند رسمي در ايران ازدواج كنند . شرعي ازدواج مي كنند . قيمتش هم بين يكصدهزار تا يك ميليون تومان است . به راحتي به محله هاي فقير نشين مي روند و دختر مي خرند . وزارت كشور هم تبعه خودش را اين طور حفظ مي كرد كه به شوهر اجازه اقامت مي داد تا دختر مجبور نشود به افغانستان برود . بدبخت ها نمي دانند با ازدواج با يك افغاني تابعيت ايراني خود را از دست مي دهند . گقتم : كار شما چندان هم سخت نيست . برويد و دادخواست بدهيد . دادگاه حكم مي دهد و شوهرتان را هم از كشور اخراج مي كنند . گفت : نه مي خواهم شما مرا نجات بدهيد . گفتم : ما نمي توانيم . بعد با بي حوصلگي گفتم : خوب . بگو مشكل چيست . گفت : پدرم معتاد است . ما هفت تا خواهر و برادريم , من بزرگتر ازهمه هستم. پدرم از من بدش مي آيد . مي گويد دختر فقط بدبختي به بار مي آورد . اگر پسر بودي مي توانستي كمك خرج من باشي . منظورش از كمك خرج اين است كه مي توانستم برايش مواد ببرم . لااقل بدوك مي شدم و برايش جنس خوب مي آوردم . خلاصه خيلي سر كوفت مي زد . زياد داستان جديدي نبود . نگاهش كردم . مستقيم و خيره به موزاييك جلوي پايش نگاه مي كرد . پاهايش را محكم به هم چسبانده بود ولي پاهايش مي لرزيدند . دست خود را روي پايش گذاشت تا جلوي لرزش را بگيرد . ولي دستهايش هم لرزيدند . تا اينكه غلام سخي آمد . من فقط مي توانستم كارهاي خانه را بكنم . كسي هم خواستگاري من نمي آمد . ما در محله فقير نشين پشت طلاب زندگي مي كنيم . يك خانه خرابه داريم و مادرم در خانه هاي مردم كار مي كند تا بتواند خرج ما وموادبابام رابدهد . غلام سخي آمد پيش پدرم . پدرم مرابراندازكرد وگفت : يك ميليون تومان مي خواهم . غلام سخي رفت و فردا با يك بسته ترياك آمد . با هم چانه زدند و سر هفتصدهزار تومان توافق كردند . ديگر هرچه ترياك آورد , پدرم كمتر از هفتصدهزار تومان رضايت نداد . غلام سخي مهلت خواست و يك هفته بعد آمد و پول را داد و من نزد صلاي محله به عقد غلام در آمدم . گفتم : خوب اينكه چيز تازه اي نيست . متاسفانه به دليل رويه غلط اداره اتباع امور خارجه و جهل مردم اين اتفاق زياد مي افتد . ما كاري نمي توانيم بكنيم ولي حداقل دادگستري خوب عمل مي كند برويد و دادخواست طلاق بدهيد. لحظه اي چشم در چشم من دوخت و چيزي نگفت در عمق چشمانش خواندم كه خود را بسيار دور از من مي بيند در حالي كه كمتر از ۳ متر با من فاصله دارد. گفت : حداقل گوش كنيد . گفتم : ما وقت گوش كردن نداريم . بفرماييد . به چشمانم زل زد و با بغضي فرو خورده گفت : بايد گوش كنيد . سيگاري آتش زدم و تكيه دادم و با دست اشاره كردم كه ادامه دهد . گفت : من فقط هفته اي يك شب غلام سخي را مي بينم . گفتم : آخر اين هم شد مشكل ؟ حتما مي رود دنبال پخش مواد . گفت : شايد هم برود ولي اين مشكل من نيست . گفتم : خانم دست بردار . چند سالته ؟ گفت : ۱۹ سال . گفتم : شكر خدا كه عقلت كار مي كنه ؟ گفت : نمي دانم . بيش از حد آرام بود . عصبي شده بودم . گفتم : خانم جان . دخترم . زندگي قواعد خاص خودش را دارد . شوهر را بايد در خانه نگهداشت . اگر هم سر به راه نيست جدا شو . اين كه مشكلي نيست . گفت : نمي دانم . گفتم : پس مشكلت چيه ؟ گفت : من هفت تا شوهر دارم . نمي دانستم چه بايد بگويم . خشك شدم . اشك از چشمانش سرازير شد . لرزش پايش بيشتر شد . سرش را به زير انداخت و ادامه داد . گفت : اوايل فقط مي ترسيدم و گريه مي كردم . از خود غلام سخي هم مي ترسيدم ولي وقتي شبهاي بعد آدمهاي ديگر آمدند نمي توانستم هيچ چيز بگويم يا خفه مي شدم يا خفه ام مي كردند . گفتم : كتكت مي زدنند ؟ گفت : اوهوم . گفتم : همه افغاني هستند ؟ شش تاي ديگر ؟ گفت : اوهوم . ديگر تحمل نكرد . هنوز هم دلم مي لرزد . گريه به اين تلخي تا به حال نديده بودم . فقط گريه كرد و دستانش مي لرزيدند . گفت : به غلام سخي گفتم چرا پدر سگ ؟ گفت : من كه پول نداشتم . هفت نفر شديم . نفري صد هزار تومان گذاشتيم وسط . خوب آنها هم حقشان را مي خواهند . گفتم : بي رحم بي همه چيز , لااقل به من رحم كن . گفت : رحم كه ما را ارضا نمي كند . حالا آمده ام شما براي من كاري بكنيد . تو را به خدا نجاتم بدهيد . دوبار رفتم قهر به خانه , قبل از اينكه چيزي بگويم پدرم مرا با كتك انداخت بيرون . مي ترسيد غلام سخي بيايد و پولش را پس بگيرد . غلام سخي مرا مي آورد به خانه و دوباره همان قضايا .I…I بدبخت شده ام . I… Iفقط يك توده گوشت و استخوان شده ام . تو را به خدا نجاتم بدهيد . بلند شدم. دوست وكيلي داشتم كه درآنجا وكالت مي كرد. با موبايل بهش زنگ زدم وگفتم يك مشكل خاص دارم و تمام حق الوكاله اش را خودم مي پردازم . بلند شد . گفتم : اگر نمي تواند راه برود اجازه بدهد آمبولانس خبر كنم . گفت : كه مي تواند راه برود . با هم آهسته از اتاق بيرون رفتيم . همكارم اداره اتباعم با اخم به من نگاه كرد . پيش خود مي گفت كه اين خائنين كم دردسر دارند . حالا زن افغاني را هم با خود بيرون مي برند . به آرامي گفتم كه چادرش را بر سرش بياندازد . وقتي از پله ها مي رفتيم از او پرسيدم صبحانه خورده است يا نه ؟ گفت : كه فقط روزي يك وعده غذا مي خورد . پيشاني اش عرق كرده بود . آهسته گفت : من حامله هستم .

    مسعود جان درد فراوان و راه چاره صفر زیرا در این بازار مکاره هر کس بفکر خویشه,

    به امید آزادی ایران و بازگشت به خویشتن و کمی احساس مسئولیت داشتن,

    با احترام,

    اردلان.

  10. andishee :گفت

    سلام و درود
    آره منم باهات موافقم منم اگه برم رای بدم برای اینکه فردا برای سربازی و ……. برام مشکل پیش میاد فقط همین نه برای مشت زدن به اینو اون
    ممنون از مطلب قشنگت

  11. سحر :گفت

    فقط می شه گفت متاسفم . ولی من فقط 2 بار رای دادم که الان هم مثل سگ پشیمونم و تا جمهوری اسلامی هست به هیچ قیمتی حاضر نیستم رای بدهم. به امید روزی که دوباره رای بدهم.

  12. شایگان :گفت

    درود
    من هم با sade موافقم، راه رفتن روی یک دایره عاقبتش همینه جالب این که هنوز به اصطلاح برخی روشنفکران از شرکت مردم در انتخابات! حمایت می کنند.

  13. اگر شما نیز رای نمی دهید
    بنر حمایت از تحریم انتخابات را در سایت یا وبلاگ خود قرار دهید

    در سایت خود با کلمه انتخابات به سایت تحریم لینک دهید

    http://www.tahrim.com

  14. Arsin :گفت

    سلام دایی جون .
    دمت گرم و قلمت پرتوان .
    خدائیش ، وقتی نوشته هات رو میخونم ، مخصوصا اینطور مسائل رو ؛ آرزو می کردم که تمامی مردم با اینترنت آشنا بودن و من در تمام دنیا جار میزدم که ای مردم نوشته های دایی مسعود رو از دست ندید .
    امیدورام که همیشه موفق باشی و هیچ عاملی نتونه از نوشتن نگهت داره .
    ……………………………………..
    سلام دایی
    خواهر زاده ادم از ادم تعریف نکنه کی بکنه ؟ خواهر زاده ادم ادم رو …… نکنه کی بکنه 🙂
    حق یارت اقا … میگم تو نمیخوای داماد بشی ؟

  15. jenus :گفت

    سلام می کنم خدمت مسعود عزیز.
    واقعا مطلبی که اقا اردلان نوشته بود پشت ادم رو می لرزونه البته از این جور مسائل تو این مملکت زیاده مادرایی که برای یه لقمه نون دختر ده سالشون رو می برن می دن دست این حاجی بازاریا ، یا پدرهایی که برای خرج عملشون دختراشون رو می فروشن یا دخترایی که به خاطر پول تو جیبی و خرید لوازم ضروریشون با هفت هشتا نامرد همبستر میشن حتی من پسری رو دیدم که خودشو فروخته به خاطره یه جفت کفش . مردم دیگه صداشون در نمیاد .
    آقا محمد خان قاجار به ولیعهد خودش سفارش کرد که اگه می خوای تو ایران حکومت کنی به قوم عرب رو سیر کن و فارس ها رو گشنه نگه دار ، اگه عرب سیر بشه می زنه و می رقصه و اگه فارس رو گشنه نگهداری به هیچ چیز جز سیر کردن شکم زن و بچش فکر نمی کنه ( البته الان اغلب فقط به فکر سیر کردن شکم خودشون هستن).
    این مردم همونایی هستن که سی سال پیش چهارمین ارتش جهان رو گذاشتن تو جیبشون و انقلاب کردن.
    این جور چیزا فقط با ظهور منجی درست خواهد شد . فقط دعا کنیم هرچه سریعتر ظهور کنه.

  16. M/2.DE@Tl-l :گفت

    آخه جالبیش اینه که چه رای بدیم چه ندیم , فرقی نمی کنه اخر هر کی رو بخوان انتخاب میکنن!!!

  17. majik :گفت

    خوش به حال من که در سن 26 7 سالگی هنوز شناسنامم سفیییدِ سفیده!

  18. Yek Hamvatan :گفت

    Doste man sobh bekheir, In matlabi nist ke berahati azash gizasht. Ma mardom iran yek khososiat jaleb darim: Hamishe hasrate gozashtaro mikhorim, Az hal motanaferim va dar ayandeh montazere kasi hastim ta nejatemoon bedeh. Ma na to dahane shargh zadim na gharb. Tanha moshti ke zadim be khodemoon va farhangemoon bood. Hamishe be ma yad dadand gonahe mazloom az zalem bishtare, in kamelan doroste. har balaii ke be saremoon miad taghsire khodemon ast, ke melati tarso, pache khar va forsat talab hastim. Dostane hokomati ham midonand chetori savari begirand!!! Age be tak tak inha negah koni, mesele in mojode karih va mojasame tazvir abtahi, mibini ke hichkodam az inha hich falsafe vojodi nadarand, va agar az rooye zamin mahv shavand, mooi az zehar zamin kam nakhahad shod. Pirooz bashi, be omode an roozi ke melat az in khabe gheflat bidar shavand, be beyad biavarand, ke sarane dineshean ke anha daee farmanbari az anha ra mikonand, hame dar rah mobarezeh koshteshodand. Be jaye zadane ghame be sar khod yek rooz dar sal, ghame ra bayad bar sare doshmanane mardom zad. Khoda negahdar
    …………………………………………
    سلام
    از خوندن کامنت های شما در عین حالی که لذت میبرم بغض هم میکنم … گاهی وقتها حقیقت خیلی تلخ میشه و قابل تحمل نیست ! زنده باشی !

  19. برفی :گفت

    اقا مسعود بی انصافی میکنیا!!!!!!1 بابا جان من مگه نمیبینی ما چجوری این مشت محکممون امریکا رو فلج کرده ! مگه نمیبینی استکبار جهانی دمش رو گذاشته رو کولش و در رفته؟ مگه نمیبینی با همین انتخابات اسراییلیها ازترسشون 7 سوراخ قایم شدن؟
    ما چون مشت محکمی به دهان امریکا زدیم به همین مبارکی و میمنت الان اسم کشتیهامون همه عوض شده میدونین؟
    اسمای جدیدکشتی های کشتیرانی جمهوری اسلامی رو میدونین؟ پرچم جدید کشتیامون از ترس توقیف نشدن میدونین چیه؟ از اوضاع هواپیمایی خبر دارین؟
    ما چیزی که داریم روی سنگ پای قزوینه.

  20. بازتاب: تنور سرد انتخابات و حسرت نان گرم ! ( تلخ نوشته های یک مشهدی ) « پسر

  21. یونس :گفت

    سلام برادر مسعود
    اول ببینیم پیروزی چیست.
    پیروزی از دیدگاه من یعنی بُردن(بَرَنده شدن) در یک مسابقه یا مقابله،
    گاه این مقابله رو در رو است و گاهی هم پشت پرده.

    ما پیروز شدیم
    مثلا توانستیم به هر قیمتی انرژی هسته را بومی کنیم، مثل نفت.
    خسارت دادیم(زمان و پول و ….)، ولی در این مقابله پشت پرده پیروز شدیم.

    خب
    در مقاطعی از زمان هم بوده که شکست خوردیم، ایرادی وارد، چون شکست لازمه پیروزی است.

    ایران و آمریکا هم کَما فی السابق از قبل به دلایلی که برای همه روشن و مبرهن است با هم مشکل داشتند، خدا میدونه اگه جنگی رخ بده کدام برنده میشوند، چون هر کدام برگ برنده ای دارند

    اما شرکت در انتخابات….
    چرا شرکت کنیم؟
    اینها(هرکسی که الان پُست و سمتی دارد و یا خواهد گرفت) دزد هستند؟
    فردی را انتخاب کنید که دزد نباشد.

    اینها چپ و راست و … هستند: فردی را گزینش کنید که در عمل صراطش مستقیم باشد.

    اینها توانا نیستد: فردی را انتخاب کنید که توانا باشد.

    فرد مطابق با نظر من یافت نشد! : اختیار با شماست جهت رای دادن چون فرد موردنظر یافت نشده، پس دو راه وجود دارد:
    1-شرکت نکردن
    2-شرکت کردن کردن و رای سفید دادن
    3-شرکت کردن و چیز دیگه ای در برگه نوشتن
    4-شرکت کردن و گزینش نزدیک ترین فرد با آرمانها و سلایق شخصی

    حال چه کنیم؟
    ما جمهوری اسلامی این رژیم خائن و مزدور و جنایت کار و …. را نمی خواهیم، با چه زبانی باید بگوئیم؟
    پاسخ به این سئوال خیلی ساده است، سه جواب میتوان داد:
    1-پناهدگی به تفکر غربی و دعا برای زودتر سرنگون شدن رژیم و گرایش به سمت تفکر غرب و …
    2-ساماندهی به شرایط موجود با انتخاب افراد اصلح از دیدگاه فرد
    3-دعا برای ظهور امام زمان (عج) و ….

    ممنون، متن خوبی یود
    یاعلی

  22. alone141 :گفت

    سلام داش مسعود
    خيلي سخت و خيلي دردناك من هرچي به مخ فشار آوردم نتونستم چيزي بنويسم با اين مطلبي كه اردلان نوشته بود كلا حالي برام نمود من هر روز صبح از جلوي نمايندگي سازمان ملل رد مي شودم و هيچ وقت فكر نمي كردم كه يه همشهري من به خاطر فقر و ظلمي كه مسبب اون هيمن آقاياني هستند كه پيشانيشان را به داغ مهر و ريش بلندشان را براي نشانه ايمانشان به رخ ديگران مي كشند به نمايندگي سازمان ملل بره و درخواست كمك كنه حق هم داره چون هيچ جاي ديگخ نمي تونه بره .
    و براي اون دست از عزيزاني كه براي اينكه در آينده براشون مشكلي ايجاد نشه ميرن راي ميدن متاسفم اگه چيزي رو قبول نداريد و به هش ايمان نداريد انجامش نديد بهتر اينطوري فقط كمك به تبليغات آقايان مي كنيد و بس پس كمي بيشتر تامل كنيد تا وقتي بترسيم اوضاع و احوالمان از اين بهتر نمي شود .
    براي يك بار هم كه شود با صداي بلند فرياد بزنيم نه نه

  23. ava :گفت

    comment e shomareye 9 aghaye Ardalan vaghan nemidonam chi begam khoshk shodam ,,vay ke to in kavir e bi mehri che ahmaghneh be donbale ensaniyat migardim….vaghan shock shodam…Iran che khabaraiye ke ma nemidonim??,,man kojaye in koreye lanatiyam ,,,vayyyyyy..khodayaaa agar gharare donya ye rozi tamom she har che zodtar tamomesh kon ta bishtar az in gand nazanim…vayyyyy,,,,,,.dar harsorat khaste nabashid ham Agha Ardalan va ham Jenab Masoud

  24. کامیار :گفت

    این مطلبی که نوشتید حرف دل خیلیهاست

  25. محمد :گفت

    دوستانی که دنبال دعا برای ظهور هستند( jenuseو …)
    ملت ایران از زمان حمله ی مغول به جای هرکای دعا برای ظهور کردن ( تاریخ جهانگشای جوینی) 700 سال گذشته و خبری نشده.
    بوشمن های قبایل بدوی آنور دنیا اینروزا دیگه فهمیدن جادوگراشون قلابین و این جادو جمبل ها اثری نداره.
    شما و ما کی می خوایم بفهمیم؟
    اینا از خداشونه ملت بشینن دعا کنن برای ظهور و خودشونم هر غلطی خواستن بکنن.
    چقدر دور می بینم رهایی رو وقتی که امثال شما اینترنت گردها و روشنفکرای ایران هنوز دچار عقده های مذهبی ناشی از تلقینات پدر و مادر و محیططون در بچگی هستین.

بیان دیدگاه